فقط راه رفتن
ديروز تا حالا ياد گرفتي به آجي گاز مي گيري وقتي جيغ مي زنه و دعوات مي كنه فكر مي كني داره باهات بازي مي كنه مي خندي و كارت را تكرار مي كني.
ديشب رفتيم مسجد حديث كسا و بعدش خونه آقاجون. خسته ام كردي از بس راه مي ري و سر همه چيز ميري. تا در باز ميشه هم توي ايواني. من هم مدام بايد دنبال تو راه بيام. انگار هيچ وقت از راه رفتن خسته نمي شي.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی